مرد من
بگو ای مرد من ای از تبار هر چه عاشق
بگو ای در تو جاری خون روشن شقایق
بگو ای سوخته ای بی رمق ای کوه خسته
بگو ای با تو داغ عاشقای دلشکسته
بگو با من بگو از درد و داغت
بزار مرهم بزارم روی زخمات
بزار بارون اشک من بشوره
غباره غصه هارا از سراپات
بزار سر روی شونم گریه سر کن
ازون شب گریه های تلخ هق هق
بزار باور کنم یه تکیه گاهم
برای غربت یه مرد عاشق
رها از خستگیهای همیشه باورم کن
بزار تا خالیه سینم برات آغوش باشه
برهنه از لباس غصه های دورو دیرین
بزار تا بوسه های من برات تن پوش باشه
تو با شعر اومدی عاشقتر از عشق
چراغی با تو بود از جنس خورشید
کدوم طوفان چراغو زد روی سنگ
کتاب شعرو از دست تو دزدید
بگو ای مرد من ای مرد عاشق
کدوم چله از این کوچه گذر کرد
هنوز باغچه برامون گل نداده
کدوم پاییز زمستونو خبر کرد